
آزادی اندیشه و مقابله با محدودیتهای فرهنگی/ مهرداد نقیبی
رویکرد ارتجاعی نفی و تحقیر روشنفکران مستقل تنها به دوران پس از انقلاب و حاکمیت جمهوری اسلامی محدود نمیشود، در دوران پیش از انقلاب نیز روشنفکران مستقل مورد تحقیر و تهدید دستگاه حاکمیت وقت بودند. (۱)
رویکرد نفی روشنفکری نه تنها از سوی حاکمیت بلکه از سوی بخش قابل توجهی از عامهی مردم ترویج و توجیه شده و آنها همراه با سیاستهای حاکم به بهانههای مختلف به روشنفکران تاخته و حضور آنها را در عرصههای اجتماعی-فرهنگی نالازم دانستند. (۲) بنابراین روشنفکران از ابتدای فعالیت پیگیرانهشان تاکنون یک لایهی اجتماعی زائد تلقی شدهاند که تمام ناکارآمدیها و ناکامیها به سبب حضور و عملکرد آنان بوده است.
در برابر چنین شرایط اسفناکی کمتر کسی زبان به انتقاد گشوده تا بتواند علل مختلف را در سازوکارهای فرهنگی بررسی کند، زیرا روشنفکرانی طرد و نفی شدهاند که در طول صد سال پیکار برای آزادی، استقلال فکری و ارتقای فرهنگ کوشش نمودند.
پدیدهی روشنفکرستیزی در جامعهی ما در سه مسئلهی عمده خلاصه میشود:
۱- شیوهی نخست، نوع برخورد حاکمیتهاست. حاکمیتهای استبدادی پیش و پس از انقلاب از طریق تمهیدات و سیاستهای سلطهگرایانه مسبب عدم شکلگیری تفکر انتقادی شده و از سازماندهی نهادهای دموکراتیک در جامعه جلوگیری کرده و با اتکا بر سانسور و اختناق توانستهاند به حذف «غیرخودیها» در عرصههای مختلف بپردازند.
۲- شیوهی دوم، شیوهای است که در چند دههی گذشته و متناسب با سیاستهای نظم نوین جهانی نئولیبرالی و راست افراطی بر گفتمانهای «سیاستزدایی و آرمانزدایی» تاکید میورزد و در مواردی کوشش مینماید تا با خلق مفاهیم بیپایه و اساس، کارکردهای جامعهشناسی انتقادی را به محاق ببرد. در چنین فضایی کوشش رسانههای جریان اصلی بر آن است تا کارشناسان خنثی و سلبریتیها را جایگزین روشنفکران مستقل سازد و جامعه را در دام روشنفکرستیزی بیاندازد. در این شیوه، اندیشهورزان راستگرا با بهره جستن از ابزارهای سلطه به اشکال مستقیم و غیرمستقیم توانستهاند خواستهای خود را تحقق بخشند؛ خواستهایی که کارکردی تماما ارتجاعی داشته و دستاورد آن جز استبدادسالاری در عرصههای مختلف چیز دیگری نبوده است.
۳- شیوهی سوم، از فرهنگ استبدادی جامعه نشات میگیرد. در جامعهای که اساس مدارا و تفکر انتقادی در آن وجود نداشته، روشنفکران منتقد فرهنگ مسلط همواره به عنوان عنصری خطرناک در جامعه معرفی شدهاند که برای کاستن از این خطر باید به حذف آنان در تمامی عرصهها پرداخت.
در پرتو نگرشهای مطرح شده، گروههای مختلف سیاسی، حکومتهای خودکامه و عامهی مردم بر طبل روشنفکرستیزی میکوبند و مدعیاند چرا روشنفکران باید خارج از دستگاه حاکمیت قرار گرفته و با نظام مسلط همکاری نکنند؟
شاعران و نویسندگان متعهد به اقتضای سیاستهای حاکم، همواره خارج از دستگاه سلطه به فعالیت مشغول بودند؛ بدان جهت که دستگاه حاکم با سیاستگذاریهای ضددمکراتیک، علیه روشنفکران عمل کرده و این حقانیتی به کارگزاران حکومتها و عامهی مردم نمیدهد تا روشنفکران را به جهت ایستادگی در برابر سیاستهای غیر دمکراتیک مورد شدیدترین دشنامها و تهدیدها قرار دهند.
بسیاری از گروههای نامبرده چنین استدلال میکنند که اگر روشنفکران به دعوت همکاری نهادهای قدرت پاسخ آری گویند، آنچه در قالب «امر توسعه» مطرح میشود، قابلیت اجرایی خواهد یافت. اما آنان فراموش میکنند که «امر توسعه» در گرو حفظ استقلال، سازماندهی تشکلهای دمکراتیک، گسترش آزادی و عدالت اجتماعی است که فرایند توسعه را در جامعه ممکن ساخته و پویایی آن را تضمین میکند.
شرایط عینی و سلسله رخدادهای تاریخی نشان میدهد که حاکمیتهای مستقر در ایران بر این اصول پایبند نبوده و نیستند و در راستای سرکوب تشکلهای مستقل کوشش نمودند. در حالی که کارگزاران و کارشناسان وابسته به قدرت روشنفکران متعهد را غیرخودی و زائد میپندارند، روشنفکران همچنان بر صداقت و اعتلای فرهنگی تاکید میورزند. در نگرش و گرایش حاکمیتها و برخی گروههای سیاسی –چه موافق حکومت و چه مخالف آن— اساس مدارا و بسط انتقادی باید به رویکردهای سازشپذیری و همکاری تقلیل یابد، چرا که سازشپذیری روشنفکری در گسترش سیاستهای سلطهگرایانهی حاکمیت امری ضروری محسوب میشود. روشنفکران نباید با شعارهای انتقادی-رادیکال، مانع از سلطهگرایی سیاستبازان شوند. این رویکرد چه در گذشته و چه در زمانهی کنونی پیگیرانه دنبال میشده است. به عنوان مثال، در دوران رژیم شاه، روشنفکران مستقل و آزاداندیش که حاضر به همکاری با حاکمیت نبودند همواره تحت شدیدترین فشارها قرار میگرفتند و حکومت از طریق اتهامات واهی دست به ساخت مشروعیتی کاذب میزد تا بتواند به قلع و قمع روشنفکران بپردازد. رژیم شاه اعتراض و مطالبات دمکراتیک جامعه را بر نمیتافت و سرکوب نیروهای آزادیخواه را در دستور کار خود قرار داده بود. در حکومت جمهوری اسلامی نیز ابعاد به همین گستردگی و متناسب با روح زمانه اشکالی به غایت پیچیده به خود گرفته و نتیجهی مقاومت در برابر آن، جز سلب ابتداییترین حقوق فردی و اجتماعی چیز دیگری نبوده است.
بسیاری کوشش نمودند کارکرد های فرهنگی آمرانه را از کلیت سیاستگذاریهای حاکمیت جدا سازند تا بتوانند روشنفکران را به سمت حاکمیت بکشانند. اما پرسش اساسی این است که مگر میتوان دستگاه پلیسی-امنیتی جهنمی ساواک را از کلیت رژیم شاه جدا ساخت و به کارکردهای فرهنگی چشم دوخت؟ نهادی که در دوران سیطرهاش مسئول مستقیم سرکوب، شکنجه، زندان و اعدام روشنفکران متعهد بوده است. همچنین، مگر میتوان نهاد های نظامی-امنیتی جمهوری اسلامی را از کلیت حاکمیت جدا ساخت و به فعالیت فرهنگی در چهارچوب انجمنها و کانونهای دولتی و وابسته که در قالب فعالیت فرهنگی عرضاندام میکنند، چشم دوخت؟ نهادهایی که فعالیتهایشان در ساختار فرهنگی منحصر به گسترش و نفوذ تیپ فرهنگیکاران امنیتی است و بر سرکوب و حذف روشنفکران مستقل پافشاری میکنند. (۳)
از یک سو مدافعان حکومت و گروههای سیاسی مدعی هستند روشنفکران در طول فعالیتهایشان همواره خارج از بدنهی جامعه بوده و هیچ شناختی از هستی جامعه نداشتهاند. اما کوشش خستگی ناپذیر و بهایی که روشنفکرانی همچون فرخی، عشقی، کریمپور شیرازی، وارطان، ساعدی، پویان، شعاعیان، دهقانی و درویشیان در پیش از انقلاب و روشنفکرانی همچون پاکنژاد، رحیمی، سلطانپور، میرعلایی، حسینی، مختاری، پوینده، دوانی و آبتین و دیگران در پس انقلاب پرداختند و بسیارانی دیگر که حتی در هر دو مقطع تاریخی بهای سنگینی پرداختند اساس این ادعا را باطل و بیاعتبار میسازد.
با این تفاسیر میتوان دریافت که مدارا و تفکر انتقادی، برآمده از یک نظام اجتماعی منسجم است که در برخورد با قضایا معیار روشی عقلانی را پیش میگیرد، (۴) برخلاف همکاری و سازشپذیری با حکومتهای استبدادی که مولفههای اصلی روشنفکری را از هستی ساقط و تفکر انتقادی را نفی میکند. از آنجا که مدارا و تفکر انتقادی جایی در سپهر اجتماعی ندارد و جامعه همچنان بر ساختهای دیرینهی استبدادی «شبان رمگی» استوار است، (۵) سازوکارهای فرهنگی مسلط همچنان به قوت گذشته خود باقی است.
کارشناسان خنثی و سرسپردگان حاکمیت رویکرد سازش گرایانه و منفعل خود را در همکاری با حکومت سلطنت سابق و حکومت دیانت حاکم، «توسعه فراگیر» توصیف کردند؛ در حالی که حقایق و نتایج موجود خلاف آن را اثبات میکند.
اعتراض تمامی روشنفکران مستقل در دورههای تاریخی مانند اکثریت جامعه در تحمیل سیاستهای آمرانهای بوده که توسعه فرهنگی مستقل در گرو بسط حقوق دمکراتیک جامعه را نمیتافتند. بنابراین جای تعجب ندارد که رسانههای جریان اصلی و بخش قابل توجهی از عامهی مردم، روشنفکران را با الفاظی مانند نوکران خودکامگی، عامل بدبختی، فتنهگر ، فریبخورده و در موردی بسیار وحشتناک تروریست خطاب کنند.
کوشش نیروهای سرکوب و ستم در مقولهی روشنفکرستیزی از آن روست که مانع ارتباط تودهها با روشنفکران شوند و راه متفکران را برای نقد فرهنگی و شناسایی ناکارآمدی اجتماعی سلب کنند. برنامهریزیها و سیاستگذاریهای اعمال شده در حقیقت ضامن بقای کلیت نظام حاکم و بازتولیدکنندهی فرهنگ سنتی دیرینه است. محدود کردن منتقدان نظم موجود در ساختارهای تبعیضآمیزی که کارکردهای استقلالطلبانه را طرد میکند، بیشک مانع نقشآفرینی همگانی در توسعه فرهنگی میشود. کارشناسان وابسته معتقدند که نقشآفرینی روشنفکران باید در چارچوبهای بوروکراتیک و از بالا به پایین به جامعه منتقل شود. چنین سیاستی در دوران رژیم شاه نیز دنبال میشد و رژیم جمهوری اسلامی نیز با چنین رویکردی سازوکارهای فرهنگی خود را تعریف میکند. از نقطه نظر سیاستهای بوروکراتیک-دولتی، خاموشی گزیدن و غیرسیاسی عمل کردن، بهترین گزینه است. بدین سبب مهمترین خواست و مطالبهی نویسندگان و شاعران متعهد و آزادیخواه –یعنی آزادی بیان بیحصر و استثنا که سالها برای دستیابی به آن به مبارزه پرداختند— از منظر حاکمیتها و سرسپردگانشان معنا و مفهومی ندارد. سالهاست نوعی گفتمان ارتجاعی و نادقیق را به جامعه تحمیل کردند که در گذشته آزادی بیان وجود داشته و اعطای حق آزادی از سوی حکومت مسبب شرایط فعلی شده و بسیاری از روشنفکران از این حق آزادی تنها برای اعتراض بهره جستند و نه برای توسعه. اما این چه آزادی بیان اعطا شدهای بوده است که در رژیم شاه به مجموعهای از نویسندگان و شاعران ممنوعالقلم مانند جلال آل احمد، احمد شاملو، غلامحسین ساعدی، سیاوش کسرایی، احمد محمود و بسیار اهل قلم دیگر و واژگان ممنوعهای همچون شب، درخت، جنگل، گل سرخ و غیره منتهی شده بود؟ سیاستهای سانسور و ممیزی که از سوی دستگاه عریض و طویل ادارهی نگارش ترویج و تحمیل میشد، عرصهی فعالیت فرهنگی برای روشنفکران را تنگ کرده بود.
آیا در حکومت جمهوری اسلامی توقیف دستهجمعی مطبوعات و نشریات مختلف، کشتار، ناپدیدسازی قهری و انزوای روشنفکران، اعطای حق آزادی بیان است؟ با این تفاسیر آیا روشنفکران مقصر تمام بدبختیهای موجود هستند؟ روشنفکرانی که زیر سلطهی خودکامگی و محدودیتهای فرهنگ سنتی خود تحقیر شدهاند و به جهت ایستادگی بر آرمانهایشان همچنان مورد شدیدترین دشنامها هستند و حتی در مواردی، به طرز دهشتناکی به قتل رسیدهاند. بنابراین نمیتوان خواست و مطالبهی ترقیخواهانهی روشنفکران در امر لغو سانسور و تضمین آزادی بیان را هیچ شمرد و مباحث سطحینگرانهی جریان غالب را پذیرفت. چرا روشنفکران باید خدمتگزار دستگاه سلطهگری شوند که ماهیتاش با خرد جمعی در تضاد است؟
در حکومت شاه گسترش اختناق، نابرابریهای اجتماعی، فقر و بیدادگریهای مطلق وضعیت اسفناکی را خلق کرد که برخی روشنفکران متعهد در آن مقطع و در نتیجهی مظالمی که جامعه را به مرز انحطاط کشانده بود، قلم را زمین نهاده و شیوههای دیگری از مبارزه را در پیش گرفتند. (۶) در حکومت جمهوری اسلامی نیز تمامی فضاهای فرهنگی منحصراً در اختیار نهادهای امنیتی است. با این حال روشنفکران در فضایی چنین خفقانآلود دست از پیکار برای تحقق آزادی بیان برنداشته و برای دستیابی به آن کوشش مینمایند.
تا زمانی که بیدادگری حاکمیتهای استبدادی پابرجا باشد، مبارزات انقلابی در کالبد جامعه جریان خواهد داشت. روشنفکران از این رو نه در صف اعتدال و سازش که در صف تلاش برای توسعه فرهنگی خواهند ایستاد. در عین حال، بدیهی است که مجموعه تمهیدات حکومتهای پیشین و حکومت حاکم فعلی از یک سو و نگرش سطحی نگرانهی عامهی مردم از سوی دیگر در رواج روشنفکرستیزی روز به روز گستردهتر شده و در گفتمانهای اجتماعی عادیسازی می شود. نمونهی آشکار آن سرکوب روزافزون شاعران و نویسندگان آزادیخواهی است که اصل استقلال و تعهد را پاس میدارند و بخش قابل توجهی از عامهی مردم نسبت به سرکوب قهری آنان از سوی حاکمیت اعتنایی نشان نداده و در مواردی اسفناک در برابر آن سکوت کرده و گاهی همراه جریان مسلط پیش میروند.
پانوشتها:
۱- مختاری، محمد، تمرین مدارا، مشهد: انتشارات بوتیمار، چاپ دوم، زمستان ۱۳۹۵.
۲- همان (۱).
۳- نقیبی، مهرداد، چرا عمومیسازی فرهنگی اهمیت دارد؟، ماهنامهی خط صلح، شمارهی ۱۴۹، سال چهاردهم، مهر ۱۴۰۲، ص ۱۸.
۴- همان (۱).
۵- همان (۱).
۶- نقیبی، مهرداد، چه کسی نخستین گلوله را شلیک کرد؟، وبسایت اخبار روز، ۷ خردادماه ۱۴۰۲.
برچسب ها
آزادی بیان آزادی عقیده استبداد خط صلح خط صلح 153 روشنفکران روشنفکرستیزی ماهنامه خط صلح مهرداد نقیبی