آخرین به روز رسانی دوشنبه, می 22, 2023
24 فوریه 2017 editor آزادی اندیشه و بیان, مقالات ۰
سال ۸۸، نقطهی عطفی در تغییر افکار مردم ایران بود. هر چند که نظام حاکم و رسانههای در اختیار آن، تلاش بسیار داشتند که اخبار را نه تنها سانسور که سرکوب کنند، ولی با توجه به تکنولوژیهای در دست مردم مانند فیسبوک و شبکههای ماهوارهای، اخبار اعتراضات مردمی به کورترین نقاط کشور رسید و مرحلهی تازهای از تفکرات سیاسی و اجتماعی را در سراسر کشور به راه انداخت. استان کهگیلویه و بویراحمد و روستای دیل هم از این حرکت مستثنی نبود.
روستای دیل به عنوان بزرگترین روستای استان کهگیلویه و بویراحمد در ۲۵ کیلومتری شهرستان گچساران قرار دارد. این روستا با جمعیتی نزدیک به پنج هزار نفر، با گویش خاص، از قدیم الایام به روستایی مذهبی شهرت دارد؛ چنانچه قبل از انقلاب هم روحانی مستقر در روستا داشته که به همراه اهالی در سالهای انقلاب به فعالیت در سطح شهرستان پرداخته بودند. دیل همچنین بعد از انقلاب و در دوران جنگ بیشترین حضور در جبهه و بالاترین آمار شهید و جانباز و آزاده را نسبت به جمعیت داشته است.
سال ۸۸ سال دگرگونی افکار و روشن شدن اذهان بود؛ اتفاقاتی که باعث آب شدن یخ ذهنهایی بود که بیش از سه دهه با سرمای اعتماد به انقلاب منجمد شده بودند. اعتمادها از بین رفته و مردم دنبال راه حلی برای اصلاح امور برآمدند. جوانان روستای دیل نیز همچون دیگر جوانان این مرز و بوم پیگیر اخبار و اتفاقات پایتخت و تحلیل و تفکر در مورد این حوادث بودند. همین شد که کتابهای مورد مطالعه تغییر کرد و مباحث جلسات دورهمی از بیهودگی درآمد و سمت و سوی روشنگری در پیش گرفت .جوانان دانشجویی که اکثریت از اعضای فعال بسیج و از خانوادههایی با موقعیت اجتماعی خوب بودند، به جای بیهوده گذراندن وقتشان، به مطالعهی کتاب پرداخته و با توجه به وضعیت حاکم بر ایران و نبود آزادی، خود به خود به دنبال کتابهای ممنوعه و زیرزمینی که اکثراً به واسطهی اینترنت و فیسبوک به آنها دسترسی پیدا میکردند، رفتند. از طرفی با شنیدن اخبار حوادث ۸۸، میل و رغبت به بسیج روز به روز کم رنگتر میشد. اگر هم در همایش یا جلسهای شرکت میکردند، مربیان عقیدتی و سیاسی بسیج را با سوالاتی در مورد ناگفتهها به چالش میکشیدند. کمرنگ شدن حضور در جلسات و نوع برخورد جوانان با مسئولین بسیج و سپاه شهرستان، تا جایی پیش رفت که صدای مسئولین بومی و غیر بومی را درآورده بود؛ چنانچه همهجا صحبت از این شکاف میشد.
اگر به عقبه سیاسی روستای دیل برگردیم، مردم در رژیم گذشته هم از احداث پاسگاه ژاندارمری و ساخت قلعهی خوانین در روستای دیل جلوگیری کرده و دستگاه حاکم را مجبور کردند که پاسگاه را به روستای آرو در نزدیکی روستای دیل ببرند. در فعالیتهای انقلابی در سطح استان و شاید هم کشور از پیشگامان انقلاب بودند. پس از انقلاب و از سال ۵۷ اکثریت اهالی تحصیلکردهی روستا، پستهای کلیدی در سطح شهرستان و استان را گرفتند. با این حال، روستای دیل و اهالی آن بیشتر به عنوان حزب اللهی و چهرههای اصولگرا شناخته میشدند. به طوریکه در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری، تا سالهای اخیر، سهم آرای جناح اصلاحطلب، به ۱۰ درصد هم نمیرسید. دو تن از اصولگرایان این روستا به نامهای مرحوم محمدعلی نبیزاده و علیمراد جعفری نمایندگان مردم شهرستان گچساران در دورهی ششم و هفتم مجلس شورای اسلامی بودند.
در ۱۳ آبان سال ۱۳۷۲، تعدادی از دانش آموزان راهنمایی و دبیرستان در مسیر راهپیمایی سالروز ۱۳ آبان -که از مدارس به سوی گلزار شهدا بود-، اکثریت با توجه به سن پایین، بیهدف و بیشتر از روی تفریح به شعار دادن علیه مسئولین نظام و درخواست آزادی بیان پرداختند. در عصر آن روز با همکاری مسئولین مدرسه، تعدادی از دانش آموزان توسط ادارهی اطلاعات دستگیر شدند؛ از جمله آقایان ابراهیم مبارکی، عزیزالله برفی و کوروش پورزکی. از میان افراد بازداشت شده، به هر دلیل آقای ابراهیم مبارکی را بیش از همه در بازداشت نگه داشتند و پس از آن هم مانع ادامه تحصیل و جذب وی در ارگانهای دولتی شدند. در آن زمان که خبری از اینترنت و ماهواره نبود، خبر این اتفاق توسط رادیو لندن پخش شد.
بگذارید به همان سال ۸۸ برگردم؛ در شب تاسوعای حسینی، روستای دیل و هیاتهای عزاداری آن حال و هوای خاصی داشتند، در بعضی از هیاتها پارچههای سبز به صورت شال و مچبند بین عزاداران تقسیم شده بود. روز عاشورا هم طبق هر سال هیاتهای سینهزنی خود را به گلزار شهدا میرسانند. در ورودی این گلزار و در کنار قبور شهیدان جنگ ایران و عراق، بر روی پارچهی سبز سه متری، با خطی زیبا و درشت تسلیت درگذشت آیت الله منتظری به عزاداران و شیعیان جهان، چشم هر بینندهای را به خود جلب میکرد.
از ابتدای شروع مراسم روز عاشورا، رنگ و بوی امنیتی نمایان بود. ضمن فیلمبرداری مراسم توسط نیروهای امنیتی، در ابتدای برنامه، چندین بار مامورین نیروی انتظامی وارد حلقههای سینهزنی شدند که توسط مردم روشنفکر روستای دیل مورد اعتراض قرار گرفته و بیرون آمدند. پس از حضور تمام هیاتهای روستا در گلزار شهدا، با حرکتی از پیش تعیین شده و هماهنگ نزدیک به ۴۰ نفر از جوانان دیل با پیشانیبند، مچبند و شال سبز، تعدادی با پیراهن سبز و حتی شلوار سبز وارد صف میانی سینه زنی به سبک جنوبی شدند. اما در شامگاه روز عاشورا، به سرعت خبر دستگیری جوانان دیلی در سطح شهرستان گچساران پیچید. بیش از ۱۰ نفر از جوانان روستای دیل توسط ادارهی اطلاعات دستگیر شدند. سید محمد و سجاد میری، به عنوان طراحان برنامهی روز عاشورا و سید اسماعیل میری عموی این دو نفر (از خوشنویسان معروف شهر و کسی که پارچه نوشتهی تسلیت درگذشت آیت الله منتظری را تهیه و نصب کرده بود) و همچنین دو برادر به نامهای اسماعیل و ابراهیم جعفری، رضا علیبازپور و ابراهیم علیشاپور از بازداشت شدگان بودند. تعدادی از این افراد فردای آن روز آزاد ولی برادران میری تا چند روز در بازداشتگاه به سر میبردند و پس از آزادی، آنها را از ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر و استخدام در ادارات دولتی منع کردند.
جوانان و قشر تحصیلکردهی روستای دیل، برعکس سالهای قبل که انتقاد از مسئولین و نظام را بر نمیتابیدند و آن را یک عمل قبیح میدانستند، از روش برخورد دستگاههای امنیتی گلهمند بودند که چرا به جای مدارا با جوانان، با تخریب آنها و جریحهدار کردن احساساتشان باعث شکاف بین نظام و مردم میشوند. با تغییر افکار اهالی روستای مذکور از افکار بستهی اصولگرایی به سوی طرز فکر باز و روشن از سال ۸۸ به بعد، این تغییر نه تنها از آرای خارج شده از صندوقهای مختلف انتخابات مشهود بود، بلکه ذهنیت مردم شهرستان و حتی استان نسبت به مردم دیل تغییر کرده بود. تا قبل از این حوادث، ساکنین دیل را به دید افراد امنیتی و مخبر میشناختند اما در چند سال اخیر مردم استان، دیلیها را به عنوان افراد قابل اعتماد و روشنفکر مورد توجه قرار میدهند.
در انتخابات سال ۹۰ مجلس شورای اسلامی از روستای دیل دو نفر ثبت نام کردند؛ یک نفر علیمراد جعفری، مجلس رفته و از سر شاخههای معروف اصولگرایی در سطح کشور و دیگری خاتون اله کرم پور، کارشناس ارشد ارتباطات، استاد دانشگاه، به عنوان کاندیدای اصلاح طلب و تنها کاندید زن شهرستان گچساران بود. خاتون اله کرم پور، قبل از نتایج تایید صلاحیت شورای نگهبان، در چند میتینگ انتخاباتی با شفاف سازی وضعیت کشور و صریح اعلام کردن گرایش اصلاحاتی و فعالیت انتخاباتی در ستاد میرحسین موسوی، باعث رد صلاحیت خود توسط شورای نگهبان شد؛ هر چند که وی از خانوادههای صاحب نام شهرستان گچساران و خواهر زادهی مرحوم آیت الله محمدعلی جعفری (که سالها در شیراز به تدریس و تحقیق دروس حوزوی مشغول بود) و دختر عموی علی اله کرم پور، از اعضای اصلی حزب موتلفه و رئیس ادارهی آموزش و پرورش شهرستان گچساران بود. خانم اله کرم پور پس از رد صلاحیت نیز، به خاطر مصاحبه بر علیه شورای نگهبان و آیت اله ملک حسینی در سایتهای محلی، چند بار توسط دستگاه های امنیتی احضار شد و نهایتاً ایشان را از تدریس در دانشگاه و مشغول به کار شدن در ادارات دولتی منع کردند.
در ایام انتخابات بارها اعلامیههایی در مورد شفاف سازی وضعیت کاندیداها و برخورد شورای نگهبان، در سطح شهر و میتینگهای انتخاباتی پخش شد که در آخر همهی آنها نوشته شده بود: “جوانان روشنفکر روستای دیل، منتظر ما باشید”. و شاید این شروع کار یک تشکل سیاسی خود جوش در استان کهگیلویه و بویراحمد باشد.
در بامداد ۱۸ بهمن ماه سال ۱۳۹۱ و همزمان با روز برگزاری جشن پیروزی انقلاب که همه ساله در یکی از روزهای دههی فجر در روستای دیل برگزار میشد، در روستا در سطح وسیعی شعار نویسی صورت گرفت. این شعارها با اسپری رنگ بر روی دیوارهای روستا، کف خیابان و دیوارهای محل برگزاری جشن نقش بست. صبح روز ۱۸ بهمن که فرهنگیان، دهیار، اعضای شورا و نیروهای بسیج و غیره برای برگزاری جشن از خواب بیدار شدند، با دیدن دیوارهای رنگی روستا در بهت فرو رفتند. شعارها عمدتاً مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر اصل ولایت فقیه و درود بر شهیدان بودند. به طرفه العینی، این خبر در سطح شهرستان، استان و شاید هم مرکز پیچید؛ همهمهای توام با اضطراب بر دیل حکمفرما بود. پس از گرفتن عکس از دیوار نوشتهها و حضور نیروهای امنیتی، شعارها توسط نیروهای بسیج، پاک شد. از این حرکت میتوان به عنوان اولین حرکت اعتراضی گسترده و هدفمند در سطح استانی که معمولاً خاموش بوده است، نام برد.
در نزدیک ایام نوروز، جمعی از اهالی اصولگرای دیل با دعوت از آیت الله سید شرف الدین ملک حسینی، نمایندهی خبرگان از استان کهگیلویه و بویراحمد، جلسهای ترتیب دادند. این جلسه، برای نزدیک شدن به آقای ملک حسینی و پوششی برای شعارنویسی ۱۸ بهمن در مسجدی در شهر گچساران تشکیل شد و تا ساعت ۱۲ شب به طول انجامید. در آخر همان شب و پس از جلسه، برای بار دوم در دیل شعار نویسی شد. در این شعار نویسی، علاوه بر شعارهای قبلی شعارهایی بر علیه شرف الدین ملک حسینی و پدرش که به صورت موروثی نمایندهی خبرگان میشدند، نوشته شده بود.
شعار نویسی در روستای دیل و شهرستان گچساران هرچند وقت تکرار میشد. صبح روز تاسوعای سال ۹۱، وقتی مردم از خواب بیدار شدند، در اکثر خانهها پاکت نامههایی با محتوای یک برگ اعلامیه انداخته شده بود. اعلامیهها در مورد ظلم ستیزی مردم دیل در گذشته، شفاف سازی وضعیت کنونی کشور، گسترش ظلم و بی عدالتی توسط حاکمیت، وقایع سال ۸۸ و بازداشتگاه کهریزک بود و با جملهی: “منتظر ما باشید” به پایان میرسید.
پس از این اعلامیهها جو روستای دیل کاملاً امنیتی شد. بارها افرادی را به صورت ساعتی برای پارهای از توضیحات به ارگانهای امنیتی بردند ولی کسی را بازداشت نکردند. شبها نیز نیروهای بسیج و سپاه در روستای دیل و مسیر گچساران به دیل، به صورت نامحسوس گشت میزدند. نزدیک به اربعین سال ۹۲، یعنی شب دوم دی ماه، در دیل خبری مبنی بر گم شدن مهدی صالحی، ۳۴ ساله و کارمند حراست شرکت نفت گچساران، پیچید. آخرین خبری که خانوادهاش از وی داشتند این بود که حدود ساعت پنج و نیم بعد از ظهر همان روز طی تماسی تلفنی گفته بود که از گچساران به سوی روستای دیل حرکت میکنم. او که برای خرید مایحتاج نذری به شهر رفته بود، نه به خانه برگشته بود، نه تلفن همراهش را جواب میداد. خانوادهاش تا صبح به تمامی بیمارستانها، ارگانهای امنیتی و مراکز نیروی انتظامی شهرستان سر زده و بارها به ادارهی حراست شرکت نفت مراجعه کردند ولی خبری از مهدی نبود. اهالی روستا از سپیده دم صبح سوم دی ماه گروه-گروه مسیر گچساران به دیل را میگشتند که شاید اثری از تصادف ماشین یا جسد وی پیدا کنند. در اوایل صبح با خبر شدند که در زمان حرکت از گچساران، شخص دیگری به نام عباس محمد صادقپور همراهش بوده است؛ آقای صالحی بعد از پایان ساعت کاریش، در مسیر گچساران به دیل مسافرکشی میکرد. همه خسته و نا امید از جستجوی بیفایده و شایعات فراوان که به دنبال ناپدید شدن این دو جوان دیلی به وجود آمده بود، دست به دامن هر نهاد و ارگانی میشدند. ساعت دو بعد از ظهر خبر رسید که این دو جوان روز گذشته توسط اطلاعات سپاه پاسداران استان در مسیر گچساران به دیل دستگیر شدهاند.
ساعت سه عصر، مهدی صالحی آزاد شد ولی هیچکس از وضعیت عباس صادقپور خبری نداشت. آقای صالحی پس از آزاد شدن اظهار داشت که شب گذشته، نرسیده به دیل، خودرویی با زدن بوق و چراغ به ما نزدیک شد و درخواست بنزین کرد؛ ماشین متعلق به شرکت نفت و رانندهی آن از نیروهای بلند رتبهی حفاظت شرکت نفت بود. با توجه به شناخت قبلی در حاشیهی جاده توقف کردم که به آنها کمک کنم اما ناگهان یکی از سرنشینان خودرو به طرف آقای صادقپور رفت و ایشان را روی زمین خواباند، دستبند و چشمبند زده، سوار ماشین پلاک دولتی -که در این فاصله بعد از ماشین اول ایستاده بود-، کردند. مرا هم دستبند و چشمبند زده، سوار ماشین اول کرده و به سوی گچساران برگشتیم. از لحظهی اول دستگیری تا زمان آزاد شدن هر چه التماس کردم که اجازه دهید لااقل با خانوادهام تماسی داشته باشم تا آنها را از نگرانی دربیاورم، میگفتند که شما بی گناه هستی و به زودی آزاد میشوی.
جو سنگین و بهتآوری بر دیل حکمفرما بود، حدود ساعت هفت شب، پنج خودروی مختلف دولتی وارد روستای دیل شدند و شروع به دستگیری جوانان دیلی کردند. ابتدا به خانهی مجتبی پورحسن، دبیر زبان انگلیسی و برادر شهید ایرج پورحسن رفته و ایشان را دستگیر کردند. بعد از آن مهران زکینژاد، دانشجوی رشتهی مدیریت صنعتی را به همراه عبدالله علیرضانژاد که با لباس ورزشی آمادهی رفتن به سالن ورزشی بودند، با همان وضعیت دستگیر کردند. به منزل محمدرضا مبارکی، دانشجوی ستارهدار سال ۸۸ و لیسانس مکانیک رفتند و از خانوادهی ایشان خواستند که با او تماس گرفته و بگویند که دوستانت برای دیدنت به دیل آمدهاند. در پی این تماس تلفنی، محمدرضا از خانوادهاش میخواهد که گوشی را به مامورین (یا همان دوستان) داده و پس از گفتگو آدرس خانهی دوستش را به آنها میدهد؛ چند دقیقه بعد محمدرضا مبارکی هم دستگیر شد. حمید بزرگزاده، دانشجوی کارشناسی ارشد اقتصاد دانشگاه اصفهان هم، در خانهی پدریاش دستگیر شد. همه را با چشم و دست بسته به گچساران منتقل کردند. حوالی ساعت ۱۰ شب هم احسان ارشدی، لیسانس کامپیوتر و کارمند امور آب شرکت نفت را در اتوبوس ایاب و ذهاب شرکت، در حال رفتن به محل کار دستگیر کردند. و در نهایت حمید مظاهری، کارشناس روابط عمومی و کارمند حراست شرکت نفت در گچساران و در خانهاش دستگیر شد.
تا چهار روز هیچکس از وضعیت این افراد خبر نداشت. خانوادههای نگران، هر روز از صبح تا عصر مقابل سپاه منطقهی شهرستان گچساران به دنبال خبری از جوانان خود بودند. اخبار دستگیری جوانان روستای دیل از شبکههای اجتماعی مختلف و رسانههای خارج از ایران پخش شد. نهایتاً هم خبر رسید که افراد دستگیر شده را به یاسوج بردهاند. پس از ۱۴روز خبری آمد که دستگیرشدگان را به زندان گچساران منتقل کردهاند، و اندکی بعد خانوادهها با گذاشتن وثیقه توانستند فرزندان خود را آزاد کنند.
پس از چند ماه در گوشه و کنار روستای دیل و جادهی منتهی به شهرستان گچساران شعار نویسی از سر گرفته شد. شعار نویسیها تا روز ۲۲ بهمن سال ۹۴ ادامه داشت. وقتی که اهالی روستا آماده میشدند برای راهپیمایی روز ۲۲ بهمن به گلزار شهدا بروند، خبر رسید که شب گذشته با همهی تدابیر امنیتی که نیروهای بسیج و سپاه اتخاذ کرده بودند، بر روی قبور شهدای روستای دیل شعار نویسی شده است. شعارهایی با همان محتوای شعارهای قبلی؛ ولی درود بر شهیدان بیشتر تکرار شده بود. شاید شعار نویسان میخواستند با این کار به اذهان عمومی برسانند که با هر عقیده و فکری، شهیدان قابل احترام هستند تا مانند سالهای گذشته، نهادهای امنیتی از خانوادهی شهدا به سود خود استفاده نکنند.
فضای دیل روز به روز امنیتیتر میشد. در بیشتر مسیرهای داخل روستا دوربین مداربسته گذاشتند و نیروهای بسیج غریبه و بومی هر شب تا صبح، گشت زنی و کمین داشتند. با همهی این تدابیر، با فاصلهی حداکثر ۲۰ روز دوباره در گوشه و کنار، به صورت گسترده یا کم شعار نویسی صورت میگرفت.
در بعد از ظهر یکشنبه دهم مرداد ماه ۱۳۹۵سه تن از جوانان روستای دیل، این بار توسط نیروهای ادارهی اطلاعات استان دستگیر شدند: سید محمد میری، ۳۱ ساله، مهندس صنایع نفت، از دستگیر شدگان عاشورای ۸۸، قاسم قنبری، ۳۳ ساله، مغازهدار و فوق دیپلم علوم سیاسی (پسرخالهی محمد میری) و حسن بزرگزاده، ۲۵ ساله، دانشجوی مبانی حقوق.
چند ماه بعد، یعنی در ۱۱ بهمن سال ۹۵، در حالیکه شش تن از دستگیر شدگان سال ۹۲ جهت تحمل محکومیت حبس خود روانهی زندان شدند، در روستای دیل و شهرستان گچساران به نشانهی اعتراض به احکام ناحق، شعار نویسیهای گستردهای اتفاق افتاد. حال نوبت نیروهای امنیتی بود که در بهت فرو بروند؛ آنها فکر میکردند که این احکام سنگین درس عبرتی برای دستگیر شدگان و کسانی که به قول آنها ذهنیت مسموم دارند، میشود. فرماندهان سپاه هم در مقاطع مختلف میگفتند که ریشهی این حرکتها در شهرستان خشک شده است.
در حالیکه آن افراد در زندان به سر میبردند، این شعار نویسیهای گسترده -که اکنون از روستای دیل به بیرون خزیده و به روستاهای اطراف و شهر گچساران رسیده است-، نشان از آن دارد که حرکات آزادی خواهانه را نه تنها از ریشه نخشکاندهاند، بلکه با برخورد بد خود آن را آبیاری کردهاند. اما دلیلی که روستای دیل را از مامن حکومت جمهوری اسلامی به رستنگاه مخالفان حاکمیت تبدیل کرد، باید فقر، بی عدالتی، فاصلهی طبقاتی، برخورد بد حاکمیت و دستگاههای امنیتی با منتقدینی که به دنبال کمترین حقوق اولیه خود بودند، دانست.
نداشتن آزادی بیان در روستایی دور افتاده و سرکوب آزادی خواهان، باعث شد که با چند سطر نوشته در یک روستای دور افتاده در یک استان محروم، چندین نفر از گرفتن شغل در ارگانهای دولتی، توسط نیروهای امنیتی محروم شوند. برخوردهای دستگاههای امنیتی باعث شد که علاوه بر جوانان، مخالفت با حاکمیت به خانوادهها هم رسوخ کند و هر شهروند گچسارانی، “عباس” و “مهران” شوند. مگر نه اینان که در حبس به سر میبرند برادر، خواهرزاده یا برادرزادهی شهیدانی هستند که در گلزار شهدای روستای دیل آرمیدند تا مجتبی و قاسم و محمد در آزادی و رفاه باشند؟
گیرم که میزنید
گیرم که میبرید
گیرم که میکشید…
با رویش ناگزیر جوانه چه میکنید؟
*این مطلب را یکی از اهالی روستای دیل، با هویت محفوظ، برای خط صلح نوشته است.
23 ژوئن 2014 ۹
5 ماهپیش