آخرین به روز رسانی سهشنبه, فوریه 20, 2024
20 فوریه 2020 Editor متفرقه, مقالات ۰
ورزش برای مردمان عادی بیشتر همان سرگرمی هیجان انگیز و جذاب و یک جور تفریح سالم و بی خطر است که به طور روزانه جمعیت زیادی از آن ها را با خود همراه می کند. جمعیتی متشکل از طبقات مختلف، شغل های متفاوت، سطح دانش و دیدگاه های متنوع، که با اشتیاق و شور فراوان به سمت استادیوم های ورزشی یا مقابل مانیتور پخش زنده تلویزیونی سرازیر می شوند تا یک رویداد ورزشی خاص را (اغلب) به صورت دسته جمعی تماشا کنند. این جمعیت ها هر کدام خود را دل بسته و متعلق به گروه و دسته ای متمایز می دانند که سرسختانه با سایر اعضای گروه یک هدف مشترک و واحد را دنبال می کنند؛ یعنی برتری و پیروزی گروه خودی بر رقبا و دسته های دیگر. اما در سطح ملی و فراملی ماجراهای ورزشی فراتر از دسته بندی های خرد، کوچک و محلی است. در این سطوح، طرفداران یک تیم، نه فقط هواداران داخلی با شکل و رنگ لباس متفاوت، بلکه مردمان یک کشور هستند که با تقویت روحیه اتحاد و ملی گرای خود که منطبق بر مرزهای جغرافیایی است، پیروزی هویت ملی خود را تحت لوای پرچم کشور خویش جستجو می کنند. این آرزوها بر روی نقشه جهان نمایانتر هستند و بیشتر خود را نشان می دهند. خصوصا برای کشورهای کوچکتر و ضعیفتر بر پهنه جهانی که ارزش ها و منابع به طور کاملا نابرابری توزیع شده اند. برای این کشورها غرور ملی ناشی از هر پیروزی همچون درمان و مخدری است که آن ها را از نو احیا می کند و دردهای تاریخی شان را التیام می بخشد. بنابراین ورزش همان پدیده ای است که از میان جمعیت های مختلف مردم سر بر می آورد و به گمان برخی از متفکرین، نیروی آن در میان توده ها به اندازه حضور دین قدرتمند و بانفوذ است. به همین خاطر است که شخصی همچون مادلین مری اهر، متفکر بی خدای آمریکایی در واکنش به این جمله ی مارکس که گفته بود «دین افیون توده ها است»، پاسخی به طنز و طعنه داد و چنین گفت: «مارکس اشتباه می کرد. دین افیون توده ها نیست؛ بلکه این بیس بال است که افیون توده ها است». اما اگر به راستی ورزش افیون توده ها است و به عامه مردم تعلق دارد، چرا در تمام دنیا، سیاسیون و بازیگران بزرگ حوزه قدرت به این عرصه هجوم برده و چه بسا آن را در سطوح مختلفی قبضه کرده و به سیطره خویش در می آورند.
بسیاری نفس ورزش را به کلی از دنیای سیاست جدا می دانند و بر این باورند که این دو حوزه نباید در هیچ نقطه ای به یکدیگر برسند و احیانا یکدیگر را در مشت خود بگیرند. البته این پندار وجود دارد که در واقع سیاست به دلیل قدرت طلبی بیش از حد خویش، همواره در تلاش است تا ورزش را در کنترل خویش درآورد. علاوه بر این، موافقان جدایی سیاست و ورزش معتقدند که برای حفظ سلامت ورزش و روحیه انسانی حاکم بر آن، باید راه ورزش را از سیاست و اهداف قدرت طلبانه و سلطه گرایانه آن جدا کرد. اما واقعیت این است که پدیده ورزش در طول تاریخ همیشه در معرض توجه و علاقه قدرتمندان و حاکمان وقت بوده و در آیین مملکت داری و مردم داری همواره به آن رجوع شده است. به طوری که افلاطون در رساله جمهوری خود بر ورزش و تعلیم و تربیت جسمانی افراد جامعه تاکید کرده بود و در کنار ضرورت بهره گیری از آموزش و هنرها برای تربیت روح، توجه به سلامت و تربیت جسم به وسیله ورزش را از ملزومات تحقق مدینه فاضله خود می دانست. زیرا تعلیم و تربیت جسمانی افراد یک جامعه، روحیه دلیری، شجاعت و جنگاوری آن ها را تقویت می کند و از آن ها سربازان و محافظان قدرتمندی می سازد که می توانند دلاورانه با دشمنان میهن خود مقابله کنند. علاوه بر وجود ارتباط بین سیاست و ورزش در یونان باستان و دیگر دوره های تاریخی، آن چه که ما از پیوستگی این دو می شناسیم به اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم میلادی باز می گردد. در این دوران بود که اندیشه های ناسیونالیستی و ملی گرایانه به طور چشم گیری در جوامع مختلف رشد یافت و دولت ها به کاربرد هژمونی ورزش در جهت اتحاد و تقویت انسجام ملی آگاه تر شدند. پس از این که جنگ جهانی دوم پایان یافت، در گوشه و کنار جهان جنبش های ناسیونالیستی به منظور پیگیری فرایند استقلال خواهی جانی دیگر گرفتند. رهبران این جنبش ها دریافتند برای شکل گیری و معنا دادن به دولت-ملت های خود باید به مفاهیم ملی در جامعه مدنی پر و بال ببخشند. بنابراین چه حیطه ای از جامعه مدنی می توانست گسترده تر، همه گیرتر و مفیدتر از ورزش باشد. در حال حاضر با وجود آرزوهایی مبنی بر استقلال ورزش از پشت پرده های سیاست و نفوذ سیاستمداران به حریم آن، ما به طور آشکاری می دانیم که چنین آرزویی بسیار دور و بلندپروازانه است و این پندار که ورزش از سیاست اساسا جدا است عملا افسانه ای بیش نیست.
امروزه بر همه روشن است که ورزش به برنامه ریزی ها و سیاست های کلان دولت و همچنین نفوذ سیاستمداران و حاکمان در بسیاری از جنبه های خود نیازمند است. در مقابل نیز، بسیاری از سیاستمداران برای پیشبرد اهداف خود از ورزش و قهرمانان ورزشی استفاده ابزاری می کنند. اما این تاثیرات متقابل علاوه بر وجوه مثبت خود، در بسیاری از موارد جلوه ای مخرب و منفی به خود گرفته است. خصوصا در برخی از جوامع با ساختار بوروکراتیک بیمارگونه و سیاست زده همچون جامعه ایران، استفاده سیاستمداران از ورزش در راستای اهداف خودشان، بیش از آن که به پیشرفت ورزش کشور کمک کند، مانعی بزرگ در مقابل رشد آن بوده است.
واضح است که ورزش به ویژه در سطح قهرمانی آن به شدت به سرمایه گذاری و منابع مالی دولتی وابستگی دارد. حتی اگر بخش خصوصی بتواند به این حوزه ورود کند، همچنان کار دولت برای برنامه ریزی ها و ایجاد فرصت های بین المللی غیر قابل انکار است. دولت ها در مقابل ایجاد فرصت ها و امکانات برای رشد ورزش یک کشور، از ورزش در دو عرصه داخلی و خارجی بهره می برند. در عرصه داخلی ورزش در شکل گیری جامعه مدنی و قبول ارزش های حاکم بر آن توسط مردم، آن هم به طور داوطلبانه و خودجوش به دولت ها کمک می کند. در واقع ورزش فرصتی برای همبستگی مردم جامعه و استقرار یک دولت مقتدر ملی است. به علاوه دولت ها به وسیله فضایی که ورزش ارائه می دهد با کمرنگ کردن تفاوت ها، برای ملت سازی و یکپارچه سازی اقوام مختلف خود استفاده می کنند. از طرف دیگر ورزش با ایجاد روحیه سالم و تخلیه خشونت احتمالی اعضای یک جامعه، هزینه های کنترل جامعه خصوصا بزهکاری نوجوانان را کاهش می دهد. این کنترل اجتماعی در ابعاد مختلف خود با توجه به ایدئولوژی حاکم بر جامعه صورت می گیرد. به این صورت که دولت ها، سیاست ها و جهان بینی خود را به توده های مردم از طریق نمادها، رسانه ها و ورزشکاران تزریق می کنند و از این راه برای ادامه حیات خود، مشروعیت و همراهی لازم را به دست می آورند.
در عرصه بین المللی نیز کارکرد ورزش در جهت ترویج ایدئولوژی و سیاست نمادین طبقه حاکم بر یک کشور بسیار حائز اهمیت است. ساز و کار دست یابی به این هدف با نمایاندن قدرت و توانایی یک کشور، نمایش امکانات ورزشی و قهرمانان ورزشی و پای بندی آن ها به ارزش های طبقه ی حاکم، در عرصه جهانی به وجود می آید. نمایشی که باعث می شود وجود یک کشور و موفقیت ایدئولوژی حاکم بر آن از طرف کشورهای دیگر به رسمیت شناخته شود. از طرف دیگر عرصه ورزش در سطح بین الملل فرصتی را برای بهبود روابط یک کشور با کشورهای همسایه به وجود می آورد. مواجهه سران یک کشور در زمان وقوع یک رویداد ورزشی خاص، این امکان را فراهم می آورد که آن ها ضمن ایراد خوش و بش های دوستانه، بخشی از سیاست های خود را با زبان نرم تر و صلح طلبانه تری به دیگران منتقل کنند. حضور یک کشور در عرصه بین الملل ورزشی، به ویژه برای کشورهایی که در سطح جهانی بی اعتبار شده اند این فرصت را به وجود می آورد تا چهره ی مخدوش خود را ترمیم کنند. در حقیقت بزرگترین امتیاز ورزش بین المللی، همراه کردن افکار عمومی جهان با سیاست های خویش است.
تمام آن چه که گفته شد اهداف مهمی هستند که دولت ها و سیاستمداران را به سمت ورزش می کشانند. در این میان ترویج ایدئولوژی حاکم بر یک کشور و ساخت هژمونی ملی بیشتر از همه دلایل و مولفه ها اهمیت دارد. این ایدئولوژی ها هستند که تعیین می کنند ورزش یک کشور چه سمت و سویی را باید طی کند و تا چه اندازه در بهبود چهره یک کشور تاثیرگذار باشد. چرا که تعریفی که از سیاست حاکم ارائه می شود گاهی می تواند در جهت عکس عمل کند. مثلا دیده شده است که گاهی به جای این که ورزش فرصتی برای نزدیکی و صلح دولت ها باشد، فضایی را برای بروز تنش بیشتر فراهم کرده است. رویکرد آمریکا در عدم دادن ویزا برای ورزشکاران ایرانی، یا عدم مواجهه ورزشکاران ایرانی در مقابل ورزشکاران اسرائیلی نمونه این تنش ها است.
حضور سیاستمداران به عرصه ورزش نیز اتفاق جدیدی نبوده و منحصر به کشور ما نیست. در همه کشورها بخشی از مدیران ورزشی یک کشور دارای سابقه سیاسی هستند. اما نکته مهم این است که پیامدهای این حضور برای کشورهای مختلف متفاوت بوده و این حضور در بسیاری از موارد به جای این که به ورزش ملی کمک کند در راستای اهداف شخصی ادامه یافته است.
حضور سیاستمداران در ورزش به دلایل مختلفی صورت می گیرد. از مهمترین این دلایل ترویج ایدئولوژی سیاسی و حمایت از حکومت است. این مورد در دولت های تمامیت خواه و غیردموکراتیک، بسیار حیاتی است. از آن جایی که ورزش مانند سایر حوزه ها همچون فرهنگ، دین، اقتصاد، جامعه و … تحت نفوذ طبقه حاکم است، این طبقه خصوصا اگر دارای ایدئولوژی غیر دموکراتیک باشد سعی دارد از طریق مدیران سیاسی، تولید مشروعیت کند.
از دیگر دلایل نفوذ سیاسیون به عرصه ورزش به دست آوردن شهرت و محبوبیت در بین مردم و همچنین استفاده از قهرمانان ملی برای تایید خویش است. بسیاری از سیاستمداران سعی دارند با ورود به فضای ورزش هم برای تبین جایگاه و موقعیت سیاسی خود در آینده تبلیغات کنند و هم بسیاری از موفقیت های ورزشی را به نام خود بزنند.
دلایل دیگری نیز وجود دارد که باعث می شود سیاسیون به ورزش بیشتر متمایل شوند؛ دلایلی چون پیشبرد ورزش، کسب پست های بالاتر، منافع مالی، جهت دهی افکار عمومی و … این موضوع زمانی برای ورزش یک مملکت مساله ساز می شود که سیاسیون از ورزش هیچ دانشی نداشته باشند و اهداف شخصی خود را در زیر نقاب اهداف بزرگی چون پیشرفت ورزش کشور پنهان کنند. نتیجه این وضعیت ورود افراد بی دانش و بی اطلاع از ورزش و دغدغه های ورزشکاران است که به علت سیاسی بودن تنها وجه تبلیغاتی آن را می فهمند. اگر شما عوامل دیگری همچون ساختار بوروکراتیک و دولتی تام، ابهام در وظایف، تداخل و پراکندگی وظایف را به حضور سیاسیون بی دغدغه ورزش اضافه کنید، خواهید توانست آینده ورزش یک کشور را بهتر پیش بینی کنید.
23 ژوئن 2014 ۹
1 سالپیش