PEACE-MARK

اخرین به روز رسانی:

ژانویهٔ ۲۰, ۲۰۲۵

نقاشی

قطعات معلق؛ داستان کوتاه: رضا صالحی‌نیا، نقاشی: صنم صالحی

داستان کوتاه: توانایی دیدن هیچ نوشته رضا صالحی‌نیا داشتم تمام سعی‌ام را می‌کردم که به پدرم جای دقیق‌اش را بگویم. با دستم اشاره می‌کردم که دقیقا کجاست اما پدرم چیزی نمی‌دید جز آنتن‌های تلویزیون و من کم کم داشتم ناامید می‌شدم. دوستانم با پدرم هم عقیده بودند. همگی می‌گفتند که فقط چند آنتن جورواجور آنجاست. […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
فوریه 19, 2021

قطعات معلق؛ داستان کوتاه: سروناز سیستانی، نقاشی: رضا مرادی، شعر: حبیب موسوی بی‌بالانی

داستان کوتاه: چمدان نوشته سروناز سیستانی در خانواده‌ای که هویت یک دختر با ثبت اسم مردی در شناسنامه‌اش به رسمیت شناخته می‌شد و مادرم یعنی زنی که کمر همت بسته بود برای قد نکشیدنم، برای منی که 16 سال داشتم و سری پر از سودا، راهی وجود نداشت جز ازدواج. پس چمدانی بستم پر از […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
ژانویه 20, 2021

قطعات معلق؛ داستان کوتاه: رضا صالحی‌نیا، نقاشی: معصومه مصطفی‌زاده، شعر: نیما صفار سفلایی

داستان کوتاه: ملاقات با دون‌کیشوت در تهران نوشته رضا صالحی‌نیا پیاده رو تنگ بود و جمعیتِ کمی هم که در رفت و آمد بودند مدام به هم می خوردند. صبح بهاری سر برآورده بود. هوای جنوب شهر گرم و خفه بود. سعی می‌کردم سرعتِ قدم‌هایم را افزایش دهم. زنان خانه‌دار با چادر و زنبیل به […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
دسامبر 21, 2020

قطعات معلق؛ داستان کوتاه: مهران حمیدی، نقاشی: پگاه سلیمی، شعر: …!

داستان کوتاه: چهره‌ی درهم یه آیینه نوشته رامین حمیدی توی تمام زندگیم هیچ وقت این حس رهایی وآزادی رو تجربه نکرده بودم. خیلی خوشحال بودم که خودمو شناختم و دیگه مجبور نیستم از چیزایی که نمی‌دونم بترسم، انگاری توی مسابقه‌ی دو اول شدم، خوشحال بودم و کل مسیر تا خونه رو که با موتور می‌رفتیم، […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
نوامبر 21, 2020

قطعات معلق؛ داستان کوتاه: احمد پناهی‌پور، نقاشی: صنم صالحی، شعر: علیرضا عباسی

داستان کوتاه: رژه نوشته احمد پناهی پور هفت نفر هر کدام با کروکی‌ای در دست از درِ خانه‌ای پرت می‌شوند بیرون. با دست و پاهای متصل به هم و در دست‌بند و پابند! حلقه‌های هر دست‌بند و پابند با زنجیرهای هفده سانتی به هم وصل شده‌اند. انتهای هر حلقه‌ی چپ با زنجیری هفت سانتی به […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
اکتبر 22, 2020

قطعات معلق؛ داستان کوتاه: آوات پوری، نقاشی: نادیا شمس، شعر: کسرا تبریزی

داستان کوتاه: بانک تجارت، بانک فردا نوشته آوات پوری (تقدیم است به هشت شهروندی که در سال 1359 با شلیک تک‌تیراندازهای حکومتی، روبروی کلانتری قدیم شهر سنندج واقع در خیابان صفری کشته و در زمینی خالی در همان حوالی دفن شدند. بعدها در محل این زمین و روی این اجساد بانک ساخته شد). خاله‌ام پریروز […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
سپتامبر 22, 2020

قطعات معلق؛ داستان کوتاه: سام عقابی، نقاشی: فروک، شعر: رضا اکوانیان

داستان کوتاه: داستان‌های سری نوشته سام عقابی توی یک کافه دیدمش. اولین و آخرین باری بود که قرار بود هم‌دیگر را ببینیم. این جور کارها شوخی‌بردار نیستند. مربوط به مسائل امنیتی کشورند. برای همین باید حواس را جمع کرد، با واسطه و نه با تلفن هماهنگ کرد. او سرِ ماجرا بود. البته این را بعدا […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
جولای 22, 2020

قطعات معلق؛ داستان کوتاه: حمید کریمی‌فر، نقاشی: فرزانه فرجی، شعر: بکتاش آبتین

داستان کوتاه: فرار از محفل نوشته حمید کریمی‌فر آقای بشارت با یک سبیل، یک اورکت سبز و یک عینک کائوچویی و قبل از همه تشریف آورده بود، سر همین اصل به خودش حق می‌داد اول از همه کتش را دربیاورد، اول از همه عرق بخورد، قبل از همه سرش کمی گرم شود و طبیعتا قبل […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
ژوئن 21, 2020

قطعات معلق؛ داستان کوتاه، نقاشی، شعر

داستان کوتاه: پاتوق نوشته آوات پوری چای‌خانه‌ها هر کدام عرف و هنجار خاص خودشان را دارند. اگرچه همه‌شان برای از گرسنگی نمردن و محتاج دستِ این و آن نشدن ساخته شده‌اند، اما خوب هر کدام‌شان به ضرورت مساحت خُردی از شهر را اشغال می‌کنند و بخاهند یا نه مجبورند عرف‌ها و هنجار‌های محله‌ای که درش […]...

ادامه مطلب
توسط: مدیر
می 21, 2020