پَستی یک پُست؛ تاریکی میز منشیگری/ سمیره حنائی
«روشا» هرچه قوت در بدن بی حسش مانده بود را در پاهایش جمع کرد. با لگد تن سنگین رئیسش را از مبل دونفره به پائین انداخت. خودش را در گوشهای جمع کرد و فریاد کشید: «دایی! دیوانه شدهای؟» اینها بخشی از سختترین شب زندگی روشا به عنوان یک منشی است. این اتفاق یکی از چالشهای […]...
ادامه مطلب