قطعات معلق؛ داستان کوتاه: ثریا کریمخانی
داستان کوتاه: شاخهی آرزو نوشته ثریا کریمخانی آخرین کام را که از سیگار گرفتم، آخرین فکرم شعلهور شد. یادم آمد بچه که بودم یک شب پتو را کشیدم روی سرم و با فکر به اینکه اگر پشت آسمان، آن سوی ستارهها هیچ چیز نباشد چه؟ گریه کردم. خانهی احمد تنگتر، نمورتر و تاریکتر شد. بلند […]...
ادامه مطلب