آخرین به روز رسانی چهارشنبه, ژوئن 22, 2022
02 دسامبر 2015 editor اصناف, مقالات ۰
سال گذشته درست در چنین روزهایی بود که حادثهای تلخ و تکان دهنده جامعهی معلمان ایران را تحت تاثیر قرار داد؛ یک معلم فیزیک بروجردی در حالی که در کلاس درس مشغول تدریس بود، به وسیلهی دانش آموز خود مورد حمله قرار گرفت و با چاقوی وی به قتل رسید.
دعواهای منجر به قتل با سلاح سرد در جامعهی امروز ایرانی، که به شدت به لحاظ اجتماعی دچار مشکلات عدیدهای است، امری شگفت آور نیست؛ اما این حادثه به خصوص از این زاویه قابل تامل بود که به گواه همکاران، دانش آموزان و حتی خود دانش آموز ضارب، مرحوم محسن خشخاشی معلمی آرام و خوش برخورد بود و حتی در روز حادثه فقط از دانش آموز ضارب، در هنگام ورود به کلاس، درخواست برگهی تاییدیه از دفتر مدرسه را کرده بود.
به هرحال از یک سال پیش تا کنون، یادداشتها و مطالب متعددی پیرامون این حادثه نوشته شده و تلاش معلمان فعال صنفی این بوده است که ضمن زنده نگه داشتن نام مرحوم خشخاشی سوالات ریشهای و مهمی را هم در مقابل سیستم آموزشی و هم در پیشگاه جامعه قراردهند. واقعیت این است که نمیتوان به راحتی چشم بر این حادثه بست و آن گونه که مسئولان آموزشی کشور اصرار دارند، آن را حادثهای پیش بینی ناپذیر قلمداد کرد.
شاید برای فرادستانی که فقط به ابلاغ سیاستهای آموزشی معیوب بسنده میکنند، چنین حوادثی پیش بینی ناپذیر باشد. اما برای کسانی که در کلاسهای درس مشغول به حرفهی معلمی هستند، پیش بینی حوادثی از این دست و حتی تکرار دوبارهی آن در شرایط کنونی، دور از ذهن نیست. یکی از برنامههای مشخصی که در این سالها از سوی فرادستان آموزشی کشور طرح ریزی و اجرا شده است، صرفه جویی در بودجهی آموزشی کشور بوده است. تعطیلی برخی کلاسهای درس و تجمیع دانش آموزان در کلاسهایی با تراکم سی و پنج تا چهل دانش آموز و کاهش ساعات اضافه کار معلمان که منجر به کاهش دستمزد ماهانهی آنان شده است، از نتایج چنین سیاستهایی بوده است. روشن است که در چنین شرایطی، معلمانی که به لحاظ معیشتی و ادارهی امور زندگی خود سخت تحت فشار هستند، باید ضمن تحمل چنین فشاری، ادارهی کلاسهایی با حجم دانش آموز زیاد را هم برعهده بگیرند. در این چنین وضعیتی است که بروز برخی برخوردارها و اعمال خشونت چه از سوی معلم نسبت به دانش اموز و چه بالعکس به نوعی به یک رویهی ثابت تبدیل میشود. البته دراین میان نمیتوان از برخی مشکلات روحی روانی و فقدان آموزشهای لازم تربیتی برخی معلمان به سادگی گذر کرد. واقعیت این است که معلمی مثل هر حرفهی دیگری نیازمند دانش و تجربهی خاص خود میباشد که بسیاری از آموزگاران در کشور ایران فاقد ان میباشند. با این همه تلاش فعالان صنفی عرصهی آموزش و پرورش دراین راستا بوده است که ضمن نقد سیاستهای غلط فرادستان و حمایت از هم صنفان خود در جهت دفاع از حقوق دانش آموزان نیز قدمهای جدی برداشته شود.
تشکیل کمپین نه به خشونت در مدارس در سالروز قتل مرحوم خشخاشی مهمترین هدفش بیش از معلمان، جامعهی دانش آموزی را نشانه گرفته است. در بیانیهی این کمپین افزون بر این که پیشنهاد شده روز یکم آذر “روز نه به خشونت در مدرسه” نامگذاری شود، به مواردی همچون “شمار بالای دانش آموزان کلاس، کمبود و یا نبود مشاور پرورشی و مددکار اجتماعی کارآمد و کارشناس، فضای ناشاد مدرسهها، کمبود امکانات ورزشی، درسهای خسته کننده و حجم بالای آنها، نبود یا ضعف قانون و آیین نامههای حمایتی از حقوق معلم و کم اعتبار شدن جایگاه معلم”، اشاره گردیده است که زمینه ساز و تشدید کنندهی خشونت در مدرسهها میباشند.
اکنون بعد از یکسال از وقوع چنین حادثهی دردناکی، خطر دیگری نیز احساس میشود که کمتر مورد توجه فعالین این عرصه قرار گرفته است. به هرحال به نظر میرسد درخواست خانواده خشخاشی از دادگاه، قصاص دانش آموز قاتل میباشد. آنچه که تاکنون مشاهده شده، ورود رسمی مسئولان آموزش و پرورش هم دراین پرونده، صرفاً در راستای دفاع از خواست خانوادهی معلم مقتول بوده است.
در این شرایط، به نظر میرسد یکی از وظایف فعالین صنفی، به خصوص با توجه به نزدیکی به جامعهی فرهنگیان و حتی خانوادهی مقتول، آماده کردن شرایط ذهنی لازم برای جلوگیری از قصاص دانش آموز ضارب است. چنین حادثهای بیش از هرچیز نتیجهی ساختار معیوب اجتماعی و روند رو به رشد فشارهای اجتماعی است. هم مرحوم خشخاشی و هم دانش آموز ضارب، هر دو قربانی چنین ساختار معیوبی هستند. ترویج چنین نگاهی در میان جامعهی معلمان از وظایف اصلی فعالان صنفی در چنین شرایطی است؛ قبل از اینکه زمان از دست برود و امکان جلوگیری از فاجعهای دیگر میسر نباشد.
23 ژوئن 2014 ۹