آخرین به روز رسانی چهارشنبه, ژانویه 20, 2021
26 مه 2015 editor زندانیان, متفرقه, مطالب مهم- اسلایدشو, مقالات ۰
انسان دشواری وظیفه است. شاید این سخن در ابتدا تنها کلماتی به نظر بیاید ردیف شده در پی هم و اثری از آثار بامداد شعر معاصر ایران. با معنایی که تنها توضیحی انسان شناختی را در ذهن متبادر کند. معنایی که به درد درک فلسفی و مفهوم سازیهای نظری میخورد و انسان عینیِ گوشت و پوست و خون دار مشمولش نیست که حکایتش دیگر است؛ دیگری ورای فلسفیدنها و نظریه پردازیها.
اما روزگار ما انگار آدمهایی را ساخته است از جنس وظیفه. آدمهایی که مرغ حق اند. حق حق زدن برای انسانیت و برابری و آزادی. آنجا که به تعبیر امام سوم شیعیان در برابر بلا قرار میگیرند، از همان قلیلهایی هستند که اهل راه و مسیر و طریقاند. آدمهایی که شاید اگر نبودند، در روزگار تکنیک و ماشین و تکنولوژی و آدمهای پیچیدهی هزار لایه و هزار رنگ، صداقت و صراحت و شجاعت و ایستادگی تبدیل به مفاهیمی میشد که میبایست در اسطورهها و کتابهای تاریخی به دنبالشان گشت. خصلتهایی به مثابه خصلتهای زمان و مکانی دیروزین که امروز باید گفت گشتم نبود، نگرد نیست!
این آدمها قطعاً لازم النقداند. دیکته نویسانی هستند غیر معصوم که قطعاً غلط دارند اما اهل راهاند. حرکت کنندگانند نه نشستگان و خوابیدگان تاریخ. مذهبیاند. اهل مذهب راهاند و فاعلان فعل ذَهَبَ. تاریخ در حال حرکت و لوکوموتیوش همینها را به یاد خود میآورد نه نشستگان و خوابیدگانی که زیر چرخهای این لوکوموتیو فراموشان شدهاند.
نرگس محمدی به زندان میرود. فعال حقوق بشر. نائب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر. فعال ملی مذهبی. کسی که شاید بار فعالیت یک جریان را روزها و ماهها، یک تنه به دوش کشیده است. با تمام بیماریهایش. پنج قرص در روزش و خطر معلولیت بر اثر زندان و نبودن داروهایش. ایستاده و بی خطی بر چهره از پا پس کشیدگی. استوار. صدایش هنوز در سالگرد ستار بهشتی در گوشها زنگ میزند. گاه فریادها شب تیرهی سکوت و سکون استبداد را میشکند. در روزگاری که همه هستهای شدهاند و منتظر التوافقان تاریخ اند، یکی مرغ حق میشود و از حق انسان میگوید. بانویی با دو فرزند که البته هم این مادر و هم پدر مبارز و اندیشمند این دو فرزند نمیخواهند فرزندانشان درگیر مسائل پدر و مادر شوند. بماند که برخی بی ملاحظگان (در بهترین حالت و تعریف) حرمت کودکی را دوربین به دست میشکنند و پدر تقی را در بیرون و مادر نرگس را در درون می آزارند. حرمت کودکی را باید پاس داشت. اگر پاس دارند.
اما نرگس بانوی محمدی در زندان و پس از بازداشت تنها نیست. پدر پیری دلش چون سیر و سرکه میجوشد. پدری که کمر کش اوین را بالا میرود. با عصا و از پس هشت دهه زندگی و بیش از شش دهه مبارزه. پدری که خود روزگارانی نه یک مرتبه که چند مرتبه و نه یک سال و دو سال که چندین سال میهمان پر قدر همین زندان بوده است. محمد ملکی، اولین رئیس دانشگاه تهران پس از پیروزی انقلاب ضد سلطنتی بهمن ۵۷، پدر پیر نرگس محمدی است که از کمرکش اوین بالا میرود. پشت به مای نشسته از پس مانیتور و دست بر کیبورد و راحت تکیه داده. پشت به همهی مواهب سکوت و کناره نشینی که سلاطین به آگاهان میدهند تا سکوتشان را بخرند، از کمر کش اوین بالا میرود تا به یاری دخترش، نرگس محمدی برود. پدر پیری که یک باطری مفتخر است تا در کنار قلب بزرگ این مرد کمک کار او باشد. خوشا به سعادت این باتری. خوشا.
این صحنه و تصویر محمد ملکی صحنه و تصویر یک محمد دیگر را نیز به خاطر میآورد. محمدی که یادش و نامش روحیه بخش محمد ملکی است. محمدی که پیشوای نهضتی شد و بنیانگذار سنتی که ایستادن بر آزادی و حریت و حرمت انسان و مقاومت در برابر استبداد آموزههایش بود. محمد مصدق انگار بار دیگر از احمد آباد چشم به رفتار و سکنات فرزند هشتاد و اندی سالهی خود، محمد ملکی، دوخته است. مصدق احمد آبادی که خود اهل انسانیت است و کامیاب بنیانگذاری سنتی است و خوش نام همیشگی تاریخ، شاهد ایستادگی و وظیفه مبنایی فرزندی است از تبار نوخواستگانی که در عصر ملی شدن نفت به مبارزه پا نهادند. محمد ملکی در روزهای کودتای بر علیه مصدق در سال ۳۲، بیست ساله بود. امروز در هشتاد و اندی سالگی هنوز بر همان سنت ایستاده.
ملکی در سخنانش پشت به قدرت میکند و رو به انسانیت و مردم و آزادی. به ساکتان میتازد که معامله نکنید. ادای اپوزسیون و حقوق بشری و مبارزه برای انسانیت را در نیاورید و در پس پرده ساکتان تاریخ نباشید. به صحنه بیایید. ندایی که این پیر در حال پیمایش کمر کش اوین منادی آن است.
محمد ملکی خصلتی دیگر را هم از دکتر مصدق احمد آبادی وام گرفته است. هدف محدود و مشخص و مقاومت نامحدود. ملکی اینجا هدفش آزادی و رهایی دخترش نرگس است. هدف محدود تعریف کرده است در حد توان و بر مبنای خصلتهای دنیای حقیقت و امکان. اما مقاومتش نامحدود است. با بیش از هشت دهه سن میایستد، ساعتها و بار دیگر خود خواسته شکنجه را به جان و برای هدف میخرد.
ملکی، جوان دل است. اولین بازداشتش با جنبش دانشجویی آغاز دههی ۴۰ است. در اولین خیزشهای جنبش دانشجویی پس از کودتای بیست و هشتم مرداد ۱۳۳۲ و بعد بارها برخورد امنیتی. زندان پنج ساله و زندگی پنج ساله زیر حکم اعدام در دههی شصت و نجات معجزه آسا در سال ۶۵ و بعد زندان در سالهای ۷۹ و ۸۰ و بعد ۸۸٫ ملکی نامی است که بازجویان آن را با احترام میبرند و مبارزین با افتخار. و اینبار در کنار نرگس بانوی محمدی ایستاده. بانویی که روی صبر را سپید کرده و مبارزه را حیثیتی دوباره بخشیده.
اگر در روزگار ما، مبارزه و فعالیت برای حقوق بشر و احقاق حقوق شهروندان نیازمند راهی باشد، ایستادگی ملکی و نرگس محمدی و مقاومتشان، شاهراه آن راه است. مقاومتی مشخص در پس هدفی مشخص و اما با مقاومتی نامحدود و گذشته از همه چیز. روئین تن به دو عنصر نداشتن دنیا و زخارفش و نخواستن موقعیت و مناصبش.
سنت و عمل نرگس محمدی و محمد ملکی را باید آموخت. تصویر پشت بر مای رو به اوین پیر عصا به دستمان را باید ارج نهاد و شعلهای که ایشان افروختهاند را باید مشعل راه دانست. نقشهی راه زمان مند و مکان مند است. اما مشعلها باید فروزان باشند تا راه گم نشود. تا مقصدی که مقصود فراهم شود.
23 ژوئن 2014 ۹