آخرین به روز رسانی چهارشنبه, مارس 20, 2024
24 جولای 2014 admin اقلیت های قومی, اقلیت های مذهبی, پست برگزیده, مقالات ۳
تا چند سال پیش، یا به طور دقیق تر تا پیش از سال های ۱۳۸۶-۱۳۸۷ آشنایی من با استان سیستان و بلوچستان منحصر بود به مطالعه ی گزارش ها، مقالات و آمار و ارقام مربوط به وضعیت مردم این منطقه از کشور. اما از سال ۱۳۸۶ افتخار آن را داشتم تا به عنوان مشاور و همکار در طرح “توانمند سازی شغلی مناطق اسکان غیر رسمی زاهدان” به سرپرستی شهید هدی صابر، بسیاری از محلات شهر زاهدان را از نزدیک مشاهده کنم.
اگر چه نتایج این مطالعه ی میدانی و همین طور مشاهدات شخصی تعارضی میان آن چه خوانده و شنیده بودم و آن چه می دیدم نداشت، اما بی تردید نزدیک به یک سال آمد و شد و تمرکز فکری و مطالعاتی در زاهدان، نگرش و دیدی بس عمیق تر از گذشته نسبت به مردم این استان و به خصوص شهر زاهدان برایم داشت، که همه ی آن را مدیون زنده یاد هدی صابر هستم.
هدف آن مطالعه، توانمند سازی و آموزش شغلی گروه های سنی جوان داوطلب و ایجاد زمینه های مناسب برای اشتغال آنان در هشت محله ی شهر زاهدان بود. قدم اول برای شروع پروژه ی شناخت این محلات، به کمک افراد محلی و ساکن آن بود. از این رو مطالعه ی متمرکزی درباره ی محلات از طریق مصاحبه با افراد محلی، مشاهده ی محلات و همین طور گفتگوهای عمیق با افراد کلیدی شهر و محلات انجام شد، که تنها از خلال این شناخت می شد عمق فقر، نابرابری و تبعیض را در این منطقه از میهن ادراک کرد. تا پیش از این مطالعه آمار و ارقام به روشنی سطوح نابرابری بین استانی را در کشور نشان می داد. پژوهش های متعدد درباره ی رتبه بندی استان ها از لحاظ توسعه یافتگی، حاکی از آن بود که استان های ایلام، کرمانشاه و لرستان، در کنار سیستان و بلوچستان عموماً در قعر جدول قرار دارند. طی سال های پس از انقلاب تقریباً در همه ی شاخص های مرتبط با توسعه ی پایدار، توسعه ی انسانی، وضعیت هموطنان ما در استان سیستان و بلوچستان بسیار نامطلوب تر از سایر استان ها بوده است. همه ی این ها یافته های مکرر این حقیر در مطالعه ی نتایج پژوهش ها و مقالات تحقیقی درباره ی مردم ساکن سیستان و بلوچستان بود، اما وقتی با حضور در زاهدان و کوچه گردی و محله گردی در این شهر از نزدیک مسائل موجود، خصوصاً در محلات اسکان غیر رسمی مثل شیرآباد و امثالهم را بررسی کردم، دریافتم فاجعه بسیار عمیق تر است از آن چه قبلاً تصور می کردم.
شاید اگر خود ناظر فعال نبودم هرگز باور نمی کردم که خدمات شهری در زاهدان بین محلات شیعه نشین و سنی نشین به صورت تبعیض آمیزی عرضه می شود. مثلاً جمع آوری زباله در محلات شیعه نشین امری معمول و حتی در مناطق اسکان غیر رسمی انجام می شد. اما در محلاتی که اهل تسنن ساکن بودند، کم تر خبری از این خدمات بود؛ من به عنوان یک مسلمان شیعه، همواره شرمنده ی این وضعیت بوده و هستم.
رویکرد من به مسائل ایران و به خصوص مسائل قومی بر کسی پوشیده نیست. دامن زدن به تبعیض های قومی و مذهبی در ایران به طور قطع پیامدهای خطرناکی برای منافع ملی و موجودیت ایران دارد، لذا هیچ گاه تمایل نداشته ام تا در امور سیاسی، این گونه موارد را برجسته یا حتی سوژه ای برای نقد وضعیت موجود و عملکرد حاکمان قرار دهم. اما واقعیت آن است که عملکرد دولت ها و به خصوص مدیران محلی در مناطق اسکان قومیت ها و اقلیت های مذهبی، فاقد کم ترین عقلانیت و خردمندی بوده است. بنابراین نه به دلیل مصلحت نظام و نه بر اساس آموزه های دینی و انسانی که مبنای تلاش ها و فعالیت های سیاسی-اجتماعی ام بوده اند، بلکه از همه ی این ها مهم تر، برای حفظ منافع ملی و تداوم و بقای ایران، همه ی ما چاره ای جز تلاش بی وقفه برای کاهش تبعیض و رنج زنان و مردان بلوچ، کرد، عرب، لر و غیره نداریم.
راه دور نرویم، آمار و ارقام رسمی دولتی به خوبی ضعف های اساسی سیاست های نظام در قبال اقلیت های قومی و مذهبی را نشان می دهند. من نمی دانم اگر یکی از هم وطنان بلوچ یا کرد اهل تسنن ما در تهران فوت کند، چرا نمی تواند در مسجدی که تحت مدیریت روحانیت اهل تسنن اداره می شود مراسم ختم یا بزرگداشت او برگزار شود. من نمی دانم چه دلیل موجهی وجود دارد برای آن که یکی از هموطنان اهل تسنن من در تهران – پایتخت و مرکز ایران – اگر بخواهد روز عید فطر یا در سایر مناسبت های مذهبی مطابق آیین و شعائر خود عمل کند، جای خاصی مسجدی یا مکان مناسبی در اختیار نداشته باشد. من نمی دانم چرا سی سال است که شاخص های فقر و نابرابری در استان سیستان و بلوچستان و کردستان و ایلام، همیشه در بدترین وضعیت در مقایسه با سایر استان ها بوده و هنوز کوچک ترین قدمی برای بهبود وضعیت و کاهش این شکاف های عمیق برداشته نشده است.
شیرآباد، کریم آباد، کارخانه نمک، بابائیان، مرادقلی، چلی آباد، پشت گاراژ و پشت فرودگاه، همه محلاتی هستند که اگر امروز در آن ها قدم بزنیم، بوی هدی صابر را استشمام می کنیم. پی گیری و تلاش هدی برای اجرای طرحی موفق در فاصله ی ۱۰۰۰ کیلومتری از تهران برای آن بود تا نشان دهد همه ی ما موظفیم فارغ از دغدغه های سیاسی و مرز بندی های آن، در هر زمان و در هر شرایطی آن چه می توانیم برای کاهش تبعیض، ظلم و بی عدالتی نسبت به همه ی مردم میهن مان به خصوص اقلیت های قومی و مذهبی انجام دهیم و در کنار همه ی آرمان های عدالت طلبانه که چشم انداز عمل سیاسی و اجتماعی ما را روشن می کند، گامی پیش فرانهیم و زخمی از زخمها را التیام دهیم تا فردا …
مردم سیستان و بلوچستان اما با همه ی فقر و ناداری و ظلم و تبعیض مضاعف، سرمایه ای بزرگ و زاینده دارند. جناب مولوی عبدالحمید هم چون ستونی استوار و سپری مستحکم با سال ها تلاش، کوشش و رنج توانسته اند با به دست آوردن سرمایه ی اجتماعی بزرگی که شالوده ی اعتماد، مشارکت اجتماعی و ارزش های دینی و انسانی هم چون صلح، مدارا و دوستی است، جامعه ی اهل تسنن و به خصوص هم وطنان بلوچ و کرد را ذیل حمایت و توجه خود قرار دهد و با درایت، هوشیاری و بصیرت، چشم انداز روشنی را برای جامعه ی اهل تسنن ترسیم کنند.
بی تردید نقش قاطع و اثر گذار جناب مولوی در رویدادهای اخیر و به خصوص نقد و مخالفت با سیاست های به شدت تبعیض آمیز، غیرقانونی و غیر منصفانه ی دولت های نهم و دهم، کارنامه ی درخشانی را از ایشان به یادگار گذاشته است. برای این مرجع روشن ضمیر، عالم و بزرگوار جامعه ی اهل تسنن آرزوی سلامت می کنم زیرا او اکنون فراتر از سرمایه ی اهل تسنن، سرمایه ای برای ایران آباد، آزاد و توسعه یافته محسوب می شود.
23 ژوئن 2014 ۹
1 سالپیش
ضمن تشکر وقدردانی از همدردی و دغدغه ی انسانی آیا جناب مولوی خود شان از نزدیک فکر میکنید این محله ها را دیدند؟
آقای یوسف، این یادداشت رو سعید مدنی که اکنون در زندان رجایی شهر کرج هستند، نوشته و نه مولوی عبد الحمید. لطفاً نام نویسنده رو ببینید. ایشون هم گفتند که خیلی از این مناطق رو از نزدیک دیدند.
همواره دیده ام به کسی در خصوص کاری که بخوبی انجام نداده انتقاد کنی ولو سازنده هم باشه چون بما تحمل را آموزش نداده اند بلافاصله برآشفته شده و فرد منتقد را دشمن خود میپنداریم . در ایران بلحاظ وسعت و وجود افرادی امثال نویسندگان و جامعه شناسان همواره شانس برای دولتمردان وجود داشته تا از این نوشته ها به ترمیم آسیب های بعدی ناشی از تداوم ظلم بشود . ولی افسوس که قلم و قلمدان همواره شباهت به تفنگ و فشنگ پیدا کرده کاتب مصلحت دوست را به دخمه فرستاده و روزی او هم کوچ کند و برود . امثال اقای مدنی را من در نشریات از نوشته هایشان میشناسم . ایا حق اینگونه افراد زندان است . بنظر من ابدا