آخرین به روز رسانی دوشنبه, فوریه 20, 2023
23 ژوئن 2014 admin زندانیان, مقالات ۹
زمانی که به زندان پا گذاشتم، تقریباً کسی من را نمی شناخت. من یک روزنامه نویس فرهنگی بودم و خب، راستش سیاسی ها زیاد اهل مطالعه ی آزاد نیستند. آن جا فرصت فراوانی داشتند که کتاب بخوانند اما سیاسی و تاریخی، نهایتاً فلسفی. بعضی هایشان هم برای پر کردن وقت، کتاب های شعر و داستان ورق می زدند. ولی بینشان کمتر کسی را دیدم که واقعاً عاشق هنر و ادبیات باشد. جوانهایشان مجله هم می خواندند، اما اسم و رسم دارها فقط به ستون اخبار سیاسی علاقه مندند و بس.
بالاخره یک چهره ی آشنا دیدم. کمی دلم گرم شد، ولی راستش این یکی استثنا بود. او را از بازداشتگاه ۲۰۹ -زمانی که هر دو بازداشت و بلاتکلیف بودیم- می شناختم. حالا تکلیف هر دوتایمان روشن بود: دادگاهی شده بودیم و افتاده بودیم زندان. با این تفاوت که او بین سیاسی ها شناخته شده بود و آشناهای زیادی در زندان داشت و من نه. او در اتاق های طبقه ی بالا سکونت داشت و من به طبقه ی پایین جامعه ی زندان تبعید شدم.
این که زندانی جدید به کدام طبقه و اتاق برود، با تصمیم “وکیل بند” است؛ که نماینده ی زندانی هاست و با رایگیری، از میان آن ها برگزیده می شود. خود وکیل بند هم همیشه یکی از ساکنین “بالا” است. این بالا ظاهراً هیچ فرقی با پایین ندارد. نقشه ی ساختمان های زندان واحد است و طبقه ی بالا درست مثل پایین، دو راهرو دارد با ۶ اتاق و یک سرویس بهداشتی. با این تفاوت که آن وقت ها یکی از اتاق ها انباری و مکان ورزش بود، یکی اتاق آموزش و یکی دیگر هم شده بود مسجد یا حسینیه.
به این ترتیب جمعیت طبقه ی بالا به شدت از طبقه ی پایین کم تر بود، و طبیعتاً خلوت تر، ساکت تر. بعضی اتاق ها هم از مزیت های خاصی استفاده میکردند… نه، درستش این است: یک اتاق خاص! اتاقی که اغلب سیاسی های معروف آن جا بودند و یادم هست در زمانه ی شلوغی بند و وقتی که هر اتاق ۲۲ تا ۲۳ نفر جمعیت داشت و به علت کمبود تخت بعضی مجبور به کف خوابی بودند، در این اتاق فقط ۱۶ نفر سکونت داشتند. حتی یکی از آقایان تخت بالایی اش را برداشته بود تا وقتی رفت و آمد می کند، سرش به جایی نخورد؛ که البته این ماجرا به دلیل قد بسیار کوتاه ایشان، سوژه ی جوک های جالبی شده بود.
بعدها اعتراضات جواب داد و بعد از کش و قوس فراوان، یکی از اتاق های پایین به بالا منتقل شد و جای خالی به اتاق ورزش اختصاص پیدا کرد. ولی این نظام “طبقاتی” – که هنوز هم در اوین ادامه دارد- از کجا شروع شده؟ ظاهراً ماجرا به زمانی برمیگردد که بند ۳۵۰ فقط به سیاسی ها اختصاص نداشت و زندانیان مالی هم در این بند بودند. قدرت و ثروت این گروه باعث شده بود نظامی مثل همین که حالا هست، برقرار شود. سیاسی ها در طبقه ی پایین و به قول خودشان “تو سری خور” مالی ها بودند و حتی وقتی برای فشار به زندانیان سیاسی محدودیت هایی اعمال می شد، بلوا و شعار “مرگ بر منافق” و “مرگ بر سیاسی” فضای بند را پر می کرد.
چندی بعد، با تفکیک زندانیان و انتقال زندانیان مالی به بندی دیگر، ماجرا به داستان “قلعه ی حیوانات” شباهت پیدا کرد: گروهی به اتاق های بالا رفتند و آهسته آهسته قدرت را در دست گرفتند. آن ها روابط خوبی با افسران نگهبان، مسئول فروشگاه و زندانیانی ایجاد کردند که حاضر بودند در ازای مبلغی، اموراتی مثل نظافت اتاق، نظافت عمومی طبقه، شستن ظروف و غیره را برای بالایی ها انجام دهند.
به نظر مسائل پیش پا افتاده و کوچکی هستند، ولی باید در چنین فضایی حبس کشیده باشید تا بدانید چنین رفتاری توسط مدعیان عدالت خواهی و حقوق بشر چقدر آزار دهنده است. برای حفظ حرمت زندانیان سیاسی و گزک ندادن به دست “دیگران”، بیش از این وارد جزئیات نمیشویم.
اما نکته ای که هرگز نمی شود به روی آن چشم بست، عدم حفظ حرمت زندانیان سیاسی است. شما با وارد شدن به بند، توسط گروهی از بالایی ها ارزیابی می شوید. اگر شناخته شده باشید و با حزب صاحب قدرت در بند نزدیک باشید، قطعاً جایتان بالا است. اما اگر شما اسم و رسمی نداشته باشید و دوستانتان بالا نباشند، به طبقه ی پایین پرتاب خواهید شد.
به محض ورود یک زندانی صاحب نام، گروهی از مسئولان اتاق های بالا جمع می شوند تا او را به اتاق خودشان ببرند. در یکی از این دفعات، جمله ای از دهان مسئول اتاقی پرید و تا مدت ها سوژه ی کنایه ی زندانیان به بالایی ها شد. او گفت: “در شأن آقای دکتر نیست که برود پایین!”
همین یک جمله کافی است تا نوع نگاه بالانشین ها به سایر زندانیان (که مدل کوچکی از مردم جامعه هستند) را آشکار کند. بارها و بارها در مجادلات و دعواهای گروه ها و افراد با یکدیگر اتهاماتی که توسط وزارت اطلاعات و قوه ی قضاییه به زندانیان زده شده، دست مایه ی توهین و برتری جویی بالایی ها شده است. اتهاماتی مثل: جاسوس (که اتهام خود من به عنوان یک خبرنگار وقایع سال ۸۸ بود)، کف خیابانی (بچه های جنبش سبز که شناخته شده نیستند)، سایبری (اشاره به مسئولان سایت های پورنوگرافی) و…
نمی دانم این مسئله را چقدر می شود ادامه داد و تا کجا می شود جزئیات را برای خوانندگان باز کرد، اما راستش حیف است از بزرگواری و نجابت زندانیان سیاسی چیزی نگوییم. در مدت حبس پی بردم که گروهی از بهترین انسان ها و نخبه ترین چهرههای کشورم – هرکدام به دلیلی- در این بند اسیر شده اند. حتی بسیاری از این بزرگان در طبقه بالای بند بودند اما از این نظام طبقاتی رنج می بردند. خیلی از بچه های پایین هم حرمت نگه می داشتند و تحمل می کردند. می گفتند: “ما آمده ایم حبس بکشیم. این ها هم میگذرد…”
23 ژوئن 2014 ۹
3 ماهپیش
منظور اصلاح طلبان هستند؟
من یکی از همون افرادم که حرفهای شما رو تایید می کنم حتی جرو معدود افرادی بودم که سر این موضوع با وکیل بند دعوا کردم و اکنون در نروژ هستم اگر شفاف سازی می کردید بهتر بود و قویا پیشنهاد می کنم نوشته خودتان را در پیج زندانیان ایران بگذارید خیلی ها از شرم آب می شوند
کلا حکومت بر اندازان و قائلان به براندازی را به عنوان جاسوس ، بمبگذار ، پورنو گراف ،…. معرفی می کند تا وجهه ظالم خود دفاع کند . افرادی که چارچوب نظام رو قبول داشتند رو به عنوان سیاسی معرفی می کرد و از طریق کلمه، خودنویس ، گویا نیوز و نهایتا توسط رادیو فردا و بی بی سی روشون کار می کرد که مثل اکبر گنجی بشوند قهرمان بعد بیایند بیرون بشوند سخنگوی ملت ایران
من سال ۸۸ و در روز انتخابات و ۳ روز بعد از ان تهران بودم ، بر اساس تجربه نمیتونستم به آقای کروبی یا کسایی که امروز از راه رسیده بودن و ساز مخالف میزدن اعتماد کنم ، چون هر کدوم از این افراد تا زمانی که سفره ای جلوشان پهن بود و بابت چپاولهایشان حسابی به کسی پس نمیدادن مشکلی با مشروعیت نظام نداشتن ولی امروز آیا یادشون افتاده که چگونه سکوتشون و یا همراهی و تاییدشون نسلی را سوزوند و مردمی رو بخاک سیاه نشوند ، اونها هیچ وقت با کسی نبودن اونها فقط از مردم برای رسیدن دوبارشون به قدرت استفاده میکنن
درود
نویسنده چنین متنی نه تنها یک روزنامه نگار و خبرنگار نیست ، بلکه به احتمال زیاد چیزهایی که سرهم بندی کرده است از این سو و آن سو شینده است وگرنه چنین دروغهای بی سر و تهی را به هم نمیبافت:
۱- کی از آقایان تخت بالایی اش را برداشته بود تا وقتی رفت و آمد می کند، سرش به جایی نخورد؛ که البته این ماجرا به دلیل قد بسیار کوتاه ایشان، سوژه ی جوک های جالبی شده بود.
* این جمله دروغ محض است، چیزی که از آن یاد میکنید مربوط به دوران زندانیهای مالی است و ربطی که به آقایی که به کنایه اندازه قد او را مسخره میکنید ندارد.
۲- آن ها روابط خوبی با افسران نگهبان، مسئول فروشگاه و زندانیانی ایجاد کردند که حاضر بودند در ازای مبلغی، اموراتی مثل نظافت اتاق، نظافت عمومی طبقه، شستن ظروف و غیره را برای بالایی ها انجام دهند.
* این جمله نیز دروغ دیگری است که کسی که یک روز در بند ۳۵۰ بوده باشد جرات گفتن آن را ندارد.
همین نکته که نویسنده این مقاله جرات استفاده از نام خود را برای به هم بافتن این دروغ ها را ندارد دلیل واضحی برای این گفته است.
امضاء مسعود لواسانی
جناب لواسانی گرامی. همه مثل شما ترکیه نیستند که بتوانند از نام واقعی خود استفاده کنند.
واقعا جای تاسف داره. زندانی سیاسی که یه زمان برای مبارزه با نظام طبقاتی زندان میرفت حالا داخل زندان نظام طبقاتی راه انداخته. توف به این روزگار نا مروت.
با سلام؛ تخت موصوف در این متن از زمان زندانیان مالی برای استراحت وکیل بند (مالی) از شکل سه طبقه به دو طبقه درآمده بود و ربطی به حضور متاخر دکتر … در آن تخت نداشت. البته گذشته از این جزئیات، کلیات مورد نقادی نویسنده متن را صحیح و قابل تامل میدانم. با سپاس: پیمان عارف
آقای لواسانی، شما چند روز زندان بودید؟ الان کجایید؟ ماشالله چه دل و جراتی دارید شما. نویسنده را متهم می کنید که اسمش را ننوشته، در حالی که برای امنیت نویسنده، استفاده از اسم مستعار یک قضیه معمول در رسانه ها است.
از مسولان مجله تشکر دارم. نمی دانم چرا اقایان به اصطلاح اوپوزیسیون که خارج از کشور هستند به جای گفتن واقعیت ها فقط برای گروه های قدرتمند خودشیرینی می کنند..حقیقت مثل ماه پشت ابر نخواهد ماند.